فرار

  • ۰
  • ۰

صندلی

-می دونی چی شد؟

خیلی سخت بود!من روز ها با خودم کشمکش داشتم، بهش فکر کرده بودم، بخاطرش گریه کرده بودم، توی خودم پیچیده بودم، بخاطرش غمگین شده بودم، سردرگم شده بودم، تمرکزمو از دست داده بودم، خسته شده بودم، بی رمق شده بودم، انگیزهامو از دست داده بودم، زمین خورده بودم، دوباره پا شده بودم، سعی کرده بودم بهش غلبه کنم، سعی کرده بودم از دستش، از فکرش، فرار کنم، تلاش کرده بودم خودم رو آزاد کنم و ازش بگذرم، شکست خورده بودم و دقیقا همون موقعی، دقیقا همون موقعی که نیاز داشتم یکی حمایتم کنه، همون موقع که نمی دونستم باید ازش بگذرم و رهاش کنم و ناامید شم یا بیشتر پافشاری کنم و مصر بودنم رو نشون بدم، دقیقا همون موقع که یک حامی میخواستم، یک پشتیبان، بهترین دوستم، نزدیکترین آدم به راز هام، بهم گفت:« گاهی وقتا گذشتن هم خوبه.»

آه لعنتی، باورت میشه؟! باورت میشه؟! نشسته بودیم توی یک کافه ، یک کافه ساکت و کوچولو توی اون پیچ خیابون (نام خیابان)، بعد از سه هفته داشتم میدیدمش، دلم حسابی براش تنگ شده بود و اون بجای اینکه یک حرف قوت قلب دار بزنه، بجای اینکه حمایتم کنه و بگه میتونم و باید انجامش بدم، بجای اینکه درگیری ها و گم گشتگی هامو درک کنه با اون صدای سرد و لحن آرومش، در حالیکه داشت اون نوشیدنی کوفتیشو از نی بالا می کشید بهم گفت :« گاهی وقتا گذشتن هم خوبه.»آه لعنتی!لعنتی!

اون موقع فوج عظیمی از تنهایی رو حس کردم، احساس کردم پرتاب شدم روی اون صندلی، صندلی سفت و زمخت کافه، انگار از وسط هستی کشیده شده بودم روی اون صندلی، همه بدنم صندلی رومی فهمید، تازه نسبت به صندلی آگاهی پیدا کرده بودم، شونه هام افتادن، عرق سرد، می فهمی چی می گم؟ می فهمی؟آه لعنت بهش!لعنت بهش!

 

اینارو که می گفت دستاشو تو هوا تکون می داد آخرش آروم شد و تکیه داد به پشتی صندلیش، شروع کرد به بازی کردن با دسته فنجونش، به بیرون پنجره نگاه می کرد و سکوت سختی بینمون به وجود اومد، انتظار داشت من چی بگم؟چی باید می گفتم؟

 

 

 

 

تکه داستان-ششم اسفند ۹۸-تپه هایی چون فیل سپید-همینگوی عزیزم

  • ۹۸/۱۲/۰۶
  • outlaw

نظرات (۳)

خب، خودم برای خودم کامنت میذارم!

حالا این چیه که اینقدر درگیرت کرده؟ولش کن بابا!

  • فروشگاه تخفیفی M3S.ir
  • با سلام پست قشنگی بود

    لطفا به سایت منم سر  بزنید :

     

    http://m3s.ir

    خوب میشی، فقط آب‌نمک یادت نره!

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی